نگاهی به مفاهیم “نظم نوین جهانی”

تصویر پشت اسکناس یک دلاری آمریکا نشان میدهد که در لبه پایینی آن، کتیبه لاتین “Novus Ordo Seclorum” نقش بسته است. این عبارت به “نظم نوین اعصار” یا “نظم نوین جهان” ترجمه میشود و از سال ۱۹۳۵ بخشی از طراحی این اسکناس بوده است. در زیر هرم موجود در این تصویر، سال ۱۷۷۶ با اعداد رومی به شکل MCMCCLXXVI نمایش داده شده است.
در چارچوب مباحث مطرحشده، کتیبه “Novus Ordo Seclorum” غالباً به عنوان نماد یا بازنمودی برای مفهوم آنچه به اصطلاح “نظم نوین جهانی” خوانده میشود، در نظر گرفته میشود. با این حال، تأکید میشود که این مفهوم – آنگونه که در توضیحات موجود مشخص شده و مترادف با «اقتدارگرایی چپاولگرایانه» (Kleptokratie Autoritarismus) قلمداد میگردد – وضعیتی را توصیف میکند که در تضاد بنیادین با مفهوم واقعی “نظم” قرار دارد. این تعریف بیشتر به هرج و مرج، ناکارآمدی و تخریب اشاره دارد.
مشخصههای اصلی این “نظم نوین جهانیِ اجتماعی”،، شامل مجموعهای از ویژگیهای شدیداً منفی، است:
یک: فساد و بیعدالتی ریشهدار: این سیستم با فساد عمیق اخلاقی، ناعادلانه بودن و مضر بودن برای جامعه شناخته میشود. منافع شخصی یک گروه نخبه بر خیر عمومی اولویت دارد، تا جایی که با اصطلاحاتی مانند “دولت شیطان” توصیف میشود.
۲. سرکوب و خودکامگی مطلق. فقدان حاکمیت قانون مشهود است. قدرت نه بر اساس اصول و قوانین، بلکه به صورت خودسرانه، سرکوبگرانه و با هدف سودجویی اعمال میگردد.
سه: ناکارآمدی و اضمحلال ساختاری: توصیفاتی نظیر “فروپاشی” و “رشد سرطانی” نشاندهنده وضعیت هرج و مرج سیستمی و تخریبی است که منجر به رنج انسانی شده و پایههای جامعه کارآمد را متلاشی میکند.
۴. ماهیت سیستمی و عملکرد نظاممند: این “نظم نوین جهانی” به عنوان یک سیستم – یک ساختار ناکارآمد با اجزای مشخص ، نخبگان فاسد، ساختارهای قدرت خودسرانه و قواعد منحرف شده – عمل میکند. همزمان، عملکرد این سیستم به صورت نظاممند و سیستماتیک است. اقدامات منفی مانند فساد، سرکوب و استثمار، رویدادهای تصادفی نیستند، بلکه فرآیندهای روشمند و ساختاریافتهای هستند که بخش جداییناپذیری از نحوه عملکرد سیستم برای حفظ تسلط نخبه محسوب میشوند.
۵. شهروند به مثابه ابزار در اختیار سیستم: شهروند به عنوان ابزاری برای سرکوب، استثمار و کنترل در نظر گرفته میشود و از مشارکت واقعی محروم است. این وضعیت منجر به گسترش ترس، درماندگی و ناتوانی آموخته شده در میان جمعیت میشود.
۶. فقدان شفافیت و پاسخگویی: سیستم در پردهای از ابهام عمل میکند. عدم شفافیت و پاسخگویی به مسئولین امکان میدهد بدون مجازات عمل کنند و بیاعتمادی گستردهای را در جامعه دامن میزند.
۷. نظام حقوقی در خدمت قدرت: نظام حقوقی اساساً در خدمت تأمین قدرت حاکمان است و نه برقراری عدالت، که منجر به فرسایش ارزشهای اخلاقی جامعه میگردد.
۸. کاربرد فناوری برای کنترل: فناوری در درجه اول برای اهداف نظارتی و کنترلی به کار گرفته میشود تا شهروندان را تحت نظر و کنترل نگه دارد.
۹. نهادینه شدن نابرابری و استثمار: نابرابری و استثمار سیستماتیک به نفع یک گروه نخبه کوچک نهادینه و تضمین شده اند.
۱۰. پیامدهای روانشناختی منفی گسترده: این سیستم ترس – بیاعتمادی و ناامیدی عمیقی در میان جمعیت ایجاد کرده و ویژگیهای منفی را در نخبه تقویت میکند. پیوندهای اجتماعی به شدت تضعیف میشوند.
به طور خلاصه، آنچه در این متون به عنوان “نظم نوین جهانیِ اجتماعی” توصیف میشود، نمایانگر وضعیت منفی موجود یک نظام ناکارآمد، فاسد و سرکوبگر است.
در مقابل این وضعیت، دیوانامیک به عنوان یک طرح متقابل اساسی و رویکرد جامع حل مسئله در برابر این وضعیت منفی توصیف شده قرار میگیرد.
اصول محوری دیوانامیک شامل موارد زیر است:
١: هدف: خیر عمومی و احیای قدرت مردم: هدف اصلی براندازی “نظم نوین جهانی” و تأسیس جامعهای مبتنی بر خیر عمومی، عدالت و حقیقت از طریق بازگرداندن قدرت واقعی به مردم است.
۲. ساختار و اعمال قدرت عادلانه: ارائه مدلی برای بازتوزیع قدرت، با تأسیس پنج قوای کنترلشده و قرار دادن قوه مردمی در مرکز، شامل مشارکت مستقیم شهروندان در فرآیندهای قانونگذاری.
سه: نقش فعال و حاکم شهروندان: جایگاه شهروندان به عنوان حاکم، و سوژه اصلی با مشارکت مستقیم در اداره امور و بهرهمند شدن از سازوکارهای حمایتی مانند دادگاه مردمی. تأکید بر حقوق و همچنین مسئولیتهای پاسخگو.
۴. شفافیت و پاسخگویی کامل: لزوم شفافیت کامل در امور عمومی و پاسخگویی تصمیمگیرندگان، به منظور احیای اعتماد عمومی.
۵. مبنای اخلاقی و حقوقی محکم: استقرار یک نظام حقوقی مبتنی بر «منشور آسمان» (Manifest des Himmels)، که از وجدان جمعی نشأت میگیرد و کرامت انسانی و طبیعت را حفاظت میکند، تا عدالت، جایگزین خودکامگی شود.
۶. کاربرد فناوری برای توانمندسازی: استفاده هدفمند از فناوری و ابزارهای دیجیتال برای تقویت شفافیت، تسهیل مشارکت شهروندان و بهبود دسترسی به اطلاعات.
۷. ترویج برابری فرصتها و عدالت اجتماعی: تعهد به برقراری عدالت اجتماعی، حمایت فعال از گروههای محروم و ایجاد شرایط عادلانه برای همگان.
۸. پیامدهای روانشناختی مثبت و احیای امید: بازگرداندن اعتماد، امید و حس خودکارآمدی در جامعه از طریق شفافیت، پاسخگویی، قوانین عادلانه و مشارکت تجربهپذیر، و همچنین تقویت همبستگی و پیوندهای اجتماعی است.
به طور خلاصه در متن ارائه شده، تمرکز اصلی بر نقد وضعیت موجود بنام “نظم نوین جهانی” است و به همین دلیل مدلهای سیاسی رایج مانند جمهوری، دموکراسی و غیره چون برآمده یا سازگار با همین نظم چپاولگر جهانی هستند و بطور مستقل مورد برسی قرار نمیگیرند. البته یک مقایسه دقیق بین نظام پارلمانی آلمان و دیوانامیک در دسترس است و ۱۱ نکته کلیدی این مقایسه نیز ارائه شده است. بطور کلی، مقایسه دیوانامیک با نظام های پارلمانی نشان دهنده یک تضاد اساسی در فلسفه حکمرانی و رویکرد به سازماندهی جامعه است. دیوانامیک بر مشارکت حداکثری و خودنمایندگی تأکید دارد، در حالی که نظام های پارلمانی بر نمایندگی شدن و نهادهای مستقر تکیه میکنند.
پس در اینجا میتوان دو مدل یا دو مسیر اساسی را در این چارچوب شناسایی کرد:
۱: وضعیت, “نظم نوین جهانیِ”, اقتدارگراری چپاولگرایانه که با فروپاشی، بیعدالتی، سرکوب و پیامدهای منفی گسترده, مشخص میشود.
۲. مدل دیوانامیک, که به عنوان طرح متقابل، به دنبال ایجاد و استقرار یک نظم اجتماعی عادلانه، شفاف و تحت کنترل مردم است.
اگر افراد بر اساس استدلال و منطق سالم به تحلیل مسائل بپردازند، وقتی گفتگو ها حول محور حقیقت، برای رسیدن به یک فهم جمعی از مسائل و انتخاب بهترین مسیر باشد، رقابت های مخرب تبدیل به یک همکاری سازنده برای یافتن راه حل های مشترک میشوند. اهمیت اتنخاب یک مسیر و ضرورت بحث و بررسی منطقی و بدون تعصب کور کورانه در مسائل و در حوضه عمومی یک امر ضروری است.
Brave New World von Aldous Huxley – دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی
رمان «دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی، بهروشنی اشارهای انتقادی و پیشگویانه به نظم نوین جهانی (New World Order) دارد – بهمعنای ساخت یک نظم جهانی متمرکز، کنترلشده و یکپارچه که در آن، آزادی، فردیت و ارزشهای انسانی قربانی ثبات، بهرهوری و «خوشبختی» مصنوعی میشوند.
در رمان «دنیای قشنگ نو» که در سال ۱۹۳۲ توسط نویسندهٔ انگلیسی آلدوس هاکسلی (Aldous Huxley) نوشته شده، با جهانی روبهرو هستیم که بهظاهر متمدن، منظم و پیشرفته است، اما در بطن خود، تصاویری هولناک و نگرانکننده از آیندهای سرد و بیروح ارائه میدهد. ترس در این جهان نه از طریق خشونت و سرکوب آشکار، بلکه با آرامش و نظمی ترسناک، از دل نظم و کنترل پنهان بر انسانها شکل میگیرد. آنچه بیش از همه وحشتآور است، این است که این وضعیت بهعنوان “عادی” و “پیشرفته” پذیرفته شده است. — در این جهان، انسانها دیگر بهطور طبیعی به دنیا نمیآیند، بلکه در مراکز «پرورش و شرطیسازی» درون بطریهایی رشد میکنند. از همان مرحله جنینی، آنها از نظر ژنتیکی و شیمیایی طوری تنظیم میشوند که کست (طبقه) اجتماعی خود را بپذیرند و آن را دوست بدارند. بهعنوان مثال، کستهای پایینتر مانند “اپسیلون” با کمبود اکسیژن در دوران جنینی مواجه میشوند تا از رشد مغز آنها جلوگیری شود و انسانهایی “کمهوش ولی راضی” تولید شوند. — کودکان از همان سالهای آغازین زندگی با روش «هیپنپدیا» یا یادگیری در خواب، بارها و بارها جملاتی مانند «من خوشحالم که یک بتا هستم» یا «همه مال همهاند» را میشنوند. این تکرار دائمی باعث میشود ذهن مستقل آنها از بین برود و جای خود را به مصرفگرایی کور و اطاعت بیچونوچرا بدهد. حتی به آنها یاد میدهند که از کتابها و گلها بترسند، چون برای جامعه “بیفایده” هستند. — در این دنیای بهظاهر شاد، ناراحتی، غم یا حتی اندیشیدن به عمق زندگی با مصرف مداوم مادهای به نام سوما (Soma) سرکوب میشود؛ دارویی که فرد را بدون عوارض جانبی به “خوشی مصنوعی” میرساند. جملهٔ معروف در این جهان این است: «یک گرم سوما، هر درامی را حل میکند.» — یکی از جنبههای هولناک این نظم نوین، تربیت جنسی زودهنگام کودکان است. آنها به بازیهای جنسی در سنین پایین تشویق میشوند، چرا که نزدیکی، عشق و وفاداری تهدیدی برای ثبات اجتماعی به شمار میآید. روابط عمیق انسانی جایی در این نظام ندارند و همه باید با همه در تعامل جنسی باشند. پیرشدن نیز معنا و ارزشی ندارد. انسانها در آسایشگاههایی تمیز و بدون آگاهی میمیرند و کودکان برای دیدن مرگ به آنجا برده میشوند تا بیاموزند که مرگ، اتفاقی عادی و بیاهمیت است. — شاید دردناکترین بخش رمان، سرنوشت جان وحشی (John the Savage) باشد؛ فردی که خارج از این نظام به دنیا آمده و با مفاهیمی چون عشق، ایمان، رنج و شکسپیر آشناست. جان نمیتواند با این دنیای مصنوعی کنار بیاید. او تلاش میکند در انزوا دعا کند و زجر بکشد، اما جامعه مدرن حتی به او اجازهٔ رنج کشیدن هم نمیدهد. در نهایت، تحت فشار دائمی نگاهها و دوربینها، و در تنهایی مطلق، خودکشی میکند.